محرم وامام زمان

ای داغدار اصلی این روضه ها بیا

صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا

 

تنها امید خلق جهان یابن فاطمه

ای منتهای آرزوی اولیاء بیا

 

بالا گرفته ایم برایت دو دست را

ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا

 

فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای

دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا

 

از هیچکس به جز تو نداریم انتظار

بر دستهای توست فقط چشم ما بیا

 

هفته به هفته می گذرد با خیال تو

پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا

 

بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای

ای خون جگر ز قامت زینب بیا

 

عرض ارادت کم ما را قبول کن

امسال هم محرم ما را قبول کن

میلاد حضرت فاطمه

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد /میلاد یگانه بنت احمد آمد

ای شیعه تو را دهم بشارت امشب / یکدانه گل باغ محمد آمد . . .

یا مهدی

یا صاحب الزمان

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست

شرمنده ایم

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . . .

جمعه

جمعه یعنی یک غروب وعده دار /  وعده ترمیم قلب یاس زار

جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار

جمعه یعنی یه سماء دلواپسی / می شود مولا به داد ما رسی . . . ؟

مهدی بیا

آن فرقه که تیشه به نخل فدک زدند / بر قلب پاک ختم رسولان نمک زدند

مهدی(عج) بیا ز قاتل مادر سوال کن / زهرا(س) چه کرده بود که اورا کتک زدند؟

امام زمان

سلامی بر رخ شاه دو عالم / رخ پنهان شده از دیدگانم

سلامی از ته این اشکهایم  / نثار قدوم تو ای انتظارم . . .

شعری درمورد امام زمان (عج)

گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام          بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام

گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن          بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام

از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران          با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام

پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام           آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه ام

پادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو           منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام

در مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی           باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه ام

همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن            لیــک با الــــطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه ام

چون که لطف توست تنها ضامن رســوایی ام           ور نـــه آن گــردم که افشـــان در دل ویرانه ام

انتـــظارت بیش از حــد شد، تحمل تا به کی؟           آفتـــابـا! بـــــهر دیـــــدار رخـــــت پروانـــــه ام 

والــــــه و شــــیدا و مـستم لیک، محتاج توام              یک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام!

 

 

فاطمیه

علی این تربت زهراست، باور کن             گل تو خفته دراینجاست، باور کن

گه غسلش ندیدی آب می گوید               علی این پیکر زهراست باور کن

شنیدی گاه دفنش حاک می نالد             براو چشم زمان دریاست باور کن

چو برجسم نحیف او کفن کردی               فغان ازعرش حق برخاست باورکن

مکن گریه اگرمخفی بود قبرش                که قبرش درهمه دلهاست باور کن

ز پیشم فاطمه رفتی و می دانی             ز بعد توعلی تنهاست 

فاطمیه

کفن کردم تن زهرا شبانه / گرفتم نعش بی جانش به شانه

براو دیوار ودر، در ناله دیدم / پراز ،شیون شده هرجای خانه

ندیده دیدگانم لحظه ای خواب /  زبس که اشک شد زآنان روانه

من درمانده  زینب را چه گویم / چو گیرد مادر خود را بهانه

دگرسجاده، شب او را نبیند/ نشسته، در نمازی عاشقانه

چو برنعشش نماز دفن خواندم / کشید ازجان من آتش زبانه

به دست خویش مدفونش نمودم / به قدی خم ،به چشمی تر به خانه

چو من در موقع دفنش، غریبی /  نبیند هیچ چشمی در زمانه

به حالش دیده ی مه غرقه اشک/  که زهرا دفن گشته مخفیانه

تمام عمر می سوزم ازاین غم /  که او را دفن کردم من شبانه

تمام هستی ام از دست من رفت / نماند از صبر در حیدر نشانه

فاطمیه

کاش ثانی ذره ای احساس داشت / احترام باغبان و یاس داشت

کاش زهرا پشت در تنها نبود / مادر سادات هم عباس داشت

فاطمیه

می خواست رخش پیش عدو زرد نباشد
ای کاش یکی بود در آن کوچه و می گفت
آن کس که به زن حمله کند، مرد نباشد

فاطمیه

یا علی رفتم بقیع اما چه سود  / هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود

یا علی قبر پرستویت کجاست  / آن گل صدبرگ خوشبویت کجاست

هر چه باشد من نمک پرورده ام  / دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

فاطمیه

الا ای چاه یارم را گرفتند / گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند

میان کوچه ها با ضرب سیلی  / همه دار و ندارم را گرفتند

فاطمیه

گرچه مظلومی مولا سندی معتبر است / این سند ثابت و امضا شده با میخ در است.

فاطمیه

پیغمبری که عمری غمخوار امتش بود / روی کبود زهرا (س) اجر نبوتش بود؟

فاطمیه

 

فرزند آن بشکسته پهلو خواهد آمد / با رمز یاالله و یا هو خواهد آم

والفجر یعنی شیعیان وقتی نمانده / با ذو الجناح و ذوالفقار، او خواهد آمد

فاطمیه

از گریه عرش آسمان دریا شد / یک قطره چکید و مثل عاشورا شد

با شال عزا مرد غریبی میگفت / ایام عزای مادرم زهرا شد

فاطمیه

سرفصل کتاب آفرينش زهراست / روح ادب وکمال و بينش زهراست
  روزي که گشايند در باغ بهشت / مسئول گزينش و پذيرش زهراست
 شهادت حضرت زهرا تسلیت باد ...

فاطمیه

نیمه شب تابوت را برداشتند / بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

ظاهراً تشییع یک پیکر، ولی / باطناً تشییع زهرا و علی

فاطمیه

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری / امنیت نیست از این کوچه سریع تر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :  / دوش می آمد و رخساره ... نگویم بهتر!

فاطمیه

خون گریه كن ز غم،كه عقیق یمن شوی / رخصت دهد خدا كه تو هم سینه زن شوی

ایام فاطمیه

باز این چه شورش است كه در خلق عالم است / ماه عزای فاطمه روح مُحرم است

مهدی جان

سوالی ساده دارم از حضورت / من آیا زنده ام وقت ظهورت

اگر که آمدی من رفته بودم  / اسیر سال و ماه وهفته بودم

دعایم کن دوباره جان بگیرم / بیایم در رکاب تو بمیرم.....

سال نو

عید است ولی بدون او غم داریم  / عاشق شده ایم و عشق راکم داریم

ای کاش که این عید، ظهورش برسد / این گونه هزار عید باهم داریم

سال نو ،پیشاپیش مبارک

جمعه

جمعه یعنى یک غزل دلواپسى / جمعه یعنى گریه هاى بى کسى

جمعه یعنى روح سبز انتظار / جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراریهاى آب / جمعه یعنى انتظار آفتاب

جمعه یعنى ندبه اى در هجر دوست / جمعه خود ندبه گر دیدار اوست

جمعه یعنى لاله ها دلخون شوند / از غم او بیدها مجنون شوند

جمعه یعنى یک کویر بى قرار / از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتظار قطره اى باران عشق / تا فرو شوید غم هجران عشق 

جمعه یعنى بغض بى رنگ غزل / هق هق بارانى چنگ غزل

زخمه اى از جنس غم بر تار دل / تا فرو شوید غم هجران دل

جمعه یعنى روح سبز انتظار / جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراریهاى آب / جمعه یعنى انتظار آفتاب

لحظه لحظه بوى ظهور مى آید / عطر ناب گل حضور مى آید

سبز مردى از قبیله عشق / ساده و سبز و صبور مى آید 

 

یا مهدی

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن/  گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم /  گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم /   گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن /  گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن /  گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن / گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه /   گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان /  گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن /   گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم /    گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن /   گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان / گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن /    گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم /    گفتا که روز وصل را در انتظارم

مهدیا

مهدیا آمدنت دیر شده  / دل پژمرده ما پیر شده

به ولایت زجهان سیر شدیم / دل هر شیعه ،به زنجیر شده

ما به روی مه تو دل بستیم /غم ما ناله شب گیر شده

کم شد تاب و توان دل ما  / غم تو درد نفسگیر شده

چشم ما منتظر روی گل است / گرچه در حسرت تو پیر شده

شیعیانت به خدا غم دارند / ز چه رو این همه تاخیر شده؟

مگر از کرده ی ما دلگیری؟  / که چنین دیدن تو دیر شده

ما زجان منتظر خورشیدیم /نوبت صیحه تکبیر شده

دل ما پر زغم این درد است /خون چکان چون لب شمشیر شده

از چه رو روی نهان می داری ؟ /غم ما قصه ی تقدیر شده

کی شود محو جمالت گردیم؟ / چشمم از غیر شما سیر شده

 

گل

چهره گل،باغ و بستان را گلستان می کند/  دیدن مهدی هزاران درد درمان می کند                 

  مدعی گوید که از یک نمی گردد بهار     /  من گلی دارم که عالم را گلستان می کند.     

                                                                              ارسال شده توسط بازدیدکننده وبلاگ

مهدیا

مهدیا منتظرانت همه در تاب و تبند / همه ی اهل جهان ، جمله گرفتار شبند

چو بیایی و غم و ظلمت برود از عالم / شاد گردد دل آنان که گرفتار غمند......

شعر

انتظارش انتظارم سیر کرد آنکه میخواهد بیاید دیر کرد

تابه کی در انتظارش دیده بر در دوختن ؟....آمدن رفتن ندیدن سوختن.

اللهم عجل لولیک الفرج